جایی برای با هم بودن تا  .... ابد

جایی برای با هم بودن تا .... ابد

چند نفر بر اثر یک اتفاق در یک جا به اسم دانشگاه ۴ سال کنار هم لحظه های فراموش نشدنی ساختند و حالا اینجا تا ابد کنار هم میمونن
جایی برای با هم بودن تا  .... ابد

جایی برای با هم بودن تا .... ابد

چند نفر بر اثر یک اتفاق در یک جا به اسم دانشگاه ۴ سال کنار هم لحظه های فراموش نشدنی ساختند و حالا اینجا تا ابد کنار هم میمونن

مرغ مهاجر

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

                       تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم

تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی

                        من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم .

دو کاج (نسخه دوم)‌

در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روییدند
سالیان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست می‌دیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج‌ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تأمل کن
ریشه‌هایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی
دوستی را نمی‌برم از یاد
شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد
مهربانی به گوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد
کاج آسیب دیده ما هم
کم کمک پا گرفت و سالم شد
میوه کاج‌ها فرو می‌ریخت
دانه‌ها ریشه می‌زدند آسان
ابر باران رساند و چندی بعد
ده ما نام یافت کاجستان

تقدیم به دستای گلم

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد

مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

تقدیم به دوستای گلم

دوستی تکرار دوستت دارم نیست ، دوستی فهمیدن نگفتنی های کسی است که دوستش داری

زاهـــــــد و درویشـــــــی که مراحلی از سیر و ســـلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می کردند،

سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد.

وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد.

 درویش بی درنگ دخترک رابرداشت و از رودخانه گذراند.

دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند.

در همین هنگام زاهد که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:

«دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.»

درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد:

« من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی »

آدم از وسط نصف بشه ولی ضایع نشه !

یه روز تو پیاده رو داشتم می رفتم، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس، کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این کارت ها رو به هر کسی نمیده !
به خانم ها که اصلاً نمی داد و تحویلشون نمی گرفت، در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کارت میداد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند.
احساس کردم فکر میکنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی خیلی خوشگل و گرون قیمت رو نداره، لابد فقط به آدم های باکلاس و شیک پوش و با شخصیت میده !
بدجوری کنجکاو بودم بدونم اون کارت ها چی هستن !
با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیه ؟! منو تائید می کنه ؟!
کفش هامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و برق بزنه ! شکمو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو جوری نشون بدم که انگار واسم مهم نیست !
اما دل تو دلم نبود ! یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده ؟! همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخندی بهم نگاه کرد و یک کاغذ رنگی طرفم گرفت و گفت : آقای محترم ! بفرمایید !
قند تو دلم آب شد ! با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم ! چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک ! وایستادم و با ذوق تمام به کاغذ نگاه کردم، فکر می کنید رو کاغذ چی نوشته بود ؟

.
.
.
.
.
.

دیگر نگران طاسی سر خود نباشید ! پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا !

نامه یک دختر به همسر آینده اش ... !!!!!!

عزیزم!

می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم.

اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی!
اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود!

اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم!

اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای!

اگر می گویم هرسال برویم یک کشور را ببینیم، فقط به خاطر این است که سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم که آیا واقعا "به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است"؟! اگر تو به من کمک نکنی تا جواب سوالاتم را پیدا کنم، پس چه کسی کمکم کند؟!

اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر برایم عزیزی!

و بالاخره...

اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری و عشقمان فارغ از رنگ و ریای مادیات است.

بعد از گران شدن قیمت نانِ 

مادر به دختر میگه لگد به بختت نزد پسره نون خشکیه ها!

***

نردبان این جهان ما و منیست

عاقبت این نردبان افتادنیست

***

لاجرم هر کس که بالاتر نشست

استخوانش سخت تر باید شکست

فاصله ها هرگز نمی توانند گرمیه خاطراتمان را سرد کنند

یادش بخیر ترمای اول خیلی دختر خوبی بودم

یادمه همیشه واسه اینکه چمنا رو له نکنم حاضر بودم 100 متر دور بزنم 

به نگهبانی سلام میکردم 

همشه لیوان تو کیفم بود  

غیبت سرکلاس برام یه کار زشت نابخشودنی بود 

واسه سوار شدن تو اتوبوس کسی رو هل نمیدادم  

به اساتید دروغ نمیگفتم 

ببین دانشگاه چی ازم ساخت واسه خودم متاسفم

این روزها همه از آهنگ پیشواز شادی صحبت میکنند . شما چطور ؟؟!!!

ترم ۶ اردوی دزفول

روز جمعه  ۱۳۹۰/۲/۳۰

شادی: زیر سایه ی امن ترین سایه بان هستی دلواپس دلواپسی های هم باشیم

استاد فرج پهلو: بودن با شماست که حس زنده بودن و زندگی می دهد. خوشحالم که این حس را دارم. از همه تان ممنونم

آموزش(آقای قمر): می دونم که خیلی خوش گذشت نیازی به تشکر نیست.

فرشته: یه لحظه با شما بودن برابر با هزاران لحظه های زندگی. دوستون دارم

مینا: همتون رو شاد کردم. قربونتون..! هیشکی به اندازه ی جلیل پور خوشحال نشد...!

مرجان: حالم بهم میخورد توی اتوبوس چیزی بخونم یا بنویسم کوتاه میگم خیلی خوش گذشت...

شبنم: امیدوارم بهتون خوش گذشته باشد! لیدر گروه!

زهرا اسکندری: خیلی خوش گذشت جای خیلی ها خالی بود آب بازی بهترین قسمت بود. مخصوصاْ خیس کردن قمر

هاجر: بهترین اردوی دانشجوییم بود خیلی بهم خوش گذشت. خیلی دوستون دارم. در ضمن همتون برا عروسیم دعوتین. همتون رو میبوسم

پیمان جلیل پور: اردوی یک روزه به دزفول فرصتی بود که می شد تا حدودی آدم را از نزدیک شناخت. روزی به یاد ماندنی بود. قسمت آب بازی و والیبال و وسطی خیلی خوب بود. برای همه کتابدارهای ورودی ۸۷ آرزوی شادی و سلامتی دارم

فرحناز: دوستان باوفا سایه گستر لحظه های تلخ و شیرین روزگارند سایه همه شما عزیزان مستدام باد... *از همه کسانی که زحمت کشیدن تشکر*

مریم: امان از لحظه ی غفلت که شاهدم باشی

زهرا سکری: خداکند تبسم لبی آه نشکند. غرور بغض سینه ای به شامگاه نشکند. کبوتری که پر زند به سوی آشیانه ای. خدا کند که بال او میان راه نشکند. هیچ وقت هیچ کدوم شما را فراموش نخواهم کرد. برایتان آرزوی موفقیت می کنم

مرضیه السادات: همیشه دور بودن به معنای فراموش کردن نیست فرصتی است برای دلتنگ شدن. از همین الان دلم برای همتون تنگ شده. امیدوارم همیشه مثل امروز خوش باشیدI LOVE YOU.

نصوحی:*رفیق بی کلک مادر  * چو باید سرانجام بر خاک رفت خوشا آنکه پاک آمدو پاک رفت

ابتسام: قشنگ ترین لحظات زندگی ام را در این اردو گذراندم

فرشید: خیلی خوش گذشت انشاالله سفرهای بعدی

مهرنوش: آخر هر چیزی قشنگه و خوب: اگه خوب نشد هنوز آخرش نشده ، صبر کن...

جاتون توقلبمه دوستون دارم دلم براتون تنگ میشه

پتیت: همتونو خیلی دوست دارم خاطرات قشنگ روزای با هم بودن همیشه تو خاطرم میمونه اگه یه وقت ناخواسته ناراحتتون کردم حلالم کنین میدونم که همتون دوسم دارین

فقط یه دختر ایرانی میتونه وقتی تو کوچه داره راه میره دم هر مغازه‌ای که شیشه رفلکس داره وایسته خودشو چک و مرتب کنه!