یا اله الخلق یا رب الفلق
ای خدای انجم و شمس و شفق
از تو می خواهم در این ماه شریف
چشم پوشیدن ز جرم ما سبق
شأن ما عصیان و غفران کار تو
لا تؤاخذنا بذنب قد محق . . .
مرغ ،آهنگ جدایی ساز
کرد
ناگهان از سفره ام
پرواز کرد
از فراقش قلب بشقابم
شکست
قاشق و چنگال من در
غم نشست
دید او فیش حقوقم را
مگر؟
کاین چنین از پیش من
بگرفت پر
مرغکم رفتی تو از
پیشم چرا
کردی از پیش خودت
کیشم چرا
من به تو خیلی ارادت
داشتم
حشر و نشری با کبابت
داشتم
خاطراتت مانده در
کنج اجاق
سوخت قلب دیگ تفلون
از فراق
ران و بال و سینه ات
یادش بخیر
قلب چون آیینه ات
یادش بخیر
با سس قرمز چه زیبا
می شدی
خوب و دلچسب و دلارا
می شدی
ای فدای ژامبون
رنگین تو
سوپ های داغ و آن ته
چین تو
ناز کم کن پیش ماها
هم بیا
لطف کن ،یک شام،
اینجا هم بیا
دستمان از گوشت دور
است ای نگار
پس تو دیگر اشکمان
را در نیار
زندگی بی تو جهنم می
شود
سکته ،اسبابش فراهم
می شود
ای فدای قُد قُدایت
باز گرد
این دل و جانم فدایت
باز گرد
بی تو باور کن که
مردن بهتر است
از جهان تشریف بردن
بهتر است
از خر شیطان بیا
پایین عزیز
عشوه کم کن ،زهر در
جامم مریز
تازگی از دیگران دل
می بری
هرکه بامش بیش ،با
او می پری
در نبودِ هیکل زیبای
تو
دلخوشم با سنگدان و
پای تو
پس چه شد آن بال های
خوشگلت
لک زده است این دل
برای شنسلت
ذهن یخچالم پُر است
از یاد تو
بازگرد ای خوشگل تو
دلبرو
تخم خود را لا اقل
از ما نگیر
تا که با خاگینه اش
گردیم سیر
خوشم اومد گفتم شاید دوستان هم خوششون بیاد
بیایید مردانه " زنها " را گرامی بداریم...!
این بار اگر زن ِ زیبارویی را دیدیم
هوس را زنده به گور کنیم......
و خدا را شکر کنیم برای خلق این زیباییزیر ِ باران،اگر دختری را سوار کردیم
... ... ... به جای شماره به او امنیت بدهیم....!
او را به مقصد مورد نظرش برسانیم
نه به مقصد مورد نظرمان!
هنگام ورود به هر جایی
با لبخند بگوییم ، اول شما....!
در تاکسی خودمان را به در بچسبانیم نه به او... !
در مترو جای خود را به زنی بدهیم که ایستاده
بیایید فارغ از جنسیت
کمی واقعا مرد باشیم ....!
و نه از مردی فقط کُــتـَش و سیبیلش را داشته باشیم.......!
تنها قلم است که درون ما را به تصویر میکشد ...:-)
امروز این اس برام اومد، هم خوشحال شدم هم ناراحت
"سلام دوست عزیز. جشن عروسیمه خوشحال میشهم تشریف بیارید،موعود (منظورش موعد) 22تیرماه بصرف شام...
خوشحالم که عروس میشی، داری خوشبخت میشی
ناراحتم که نمیتونم بیام عروسیت
مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن
نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن
زندگی تکرارِ زخمِ کهنه دیروز نیست
بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن ...
در میان گونه گونه مرگ ها
تلخ تر مرگی ست، مرگ برگ ها
زان که در هنگامه ی اوج و هبوط
تلخی مرگ ست با شرم سقوط
وز دگر سو٬ خوش ترین مرگ جهان٬
-زانچه بینی٬ آشکارا و نهان-
رو به بالا و ز پستی ها رها
خوش ترین مرگی ست، مرگ شعله ها ...
شعر از شفیعی کدکنی