جایی برای با هم بودن تا  .... ابد

جایی برای با هم بودن تا .... ابد

چند نفر بر اثر یک اتفاق در یک جا به اسم دانشگاه ۴ سال کنار هم لحظه های فراموش نشدنی ساختند و حالا اینجا تا ابد کنار هم میمونن
جایی برای با هم بودن تا  .... ابد

جایی برای با هم بودن تا .... ابد

چند نفر بر اثر یک اتفاق در یک جا به اسم دانشگاه ۴ سال کنار هم لحظه های فراموش نشدنی ساختند و حالا اینجا تا ابد کنار هم میمونن

پروانه

وقتی پروانه عشق در تاری بیافتدکه 

 عنکبوتش سیر باشد 

تازه قصه زندگی آغاز می شود ... 

زیرا دیگر نه میتواند پرواز کند نه بمیرد...!!!!

داستان عام

روزی بود روزگاری سه تا دختر بودن که دلشون گرفته بود رفتن زیارتگاه شهرشون دعا اونجا چندتا مزار شهید گمنام بود رفتن کنارشون، همینجوری که تو حال و هوای خودشون بودن یکیشون با تعجب کامل گفت اگه اینا گمنام اند از کجا نام پدرشون رو میدونستند...

                      شهید گمنام

                      فرزند: روح الله

و اما داستان ادامه دارد همون دختر هروقت میرفت خرید و چیزی میخرید حتما باید از مغازه دار اشانتیون میگرفت و اما ما چهار سال با این دختر زندگی میکردیم آخر ازش چیزی یاد نگرفتیم دیروز رفتم یه کفش بخرم هرچی به فروشنده گفتم یه جفت دمپایی بهم اشانتیون بده نداد.

ببخشید بچه ها بهم گفتم خیلی شخصی مینویسید منم خاطراتمون رو داستان کردیم برای عام

اینم از این!

نتایج رو هم زدن ما هم که معلوم الحال منظورم من و فرشته و مهرنوشه 

از همینجا به همه رتبه ۲ رقمی ها و ۳ رقمی ها تبریک میگم  

فقط خواهشا مثل بعضیا نشین که ارشد قبول شدن دیگه یادشون رفت چه خبر بوده 

خودمم سه رقمی شدم ولی فرق زیادی با ۴ رقمی نداره همش چنتا دونه

سلام

سلام دوستای عزیزتر از جانم
خوبین خوشین خرمین؟
دلم واسه تک تک تون تنگ شده!!!
راستی ارشد چی شد چیکارکردین؟؟

آرام بخواب قلبم

دلم آرام باش امشب،چرا از غصه لبریزی
چرا از دوری قلبی،به دامن اشک می ریزی
دلم آرام باش امشب،از این دنیا چه دیدی تو
به یاد عشق ِ دیرینت،دگر امشب چه آوازی؟
دلم دیدی که یارم رفت و تو تنها شدی بازم؟
دلم دیدی که دلبر هم چه سازی کرد با رازم؟
مشو غمگین که در دنیا،مرام عاشقی مرده
دلم تنها ی تنهایی ،دگر نشکن دل نازم
دلم تنها بخواب امشب،هوا نمناک و بارانیست
کسی یادت نبود و نیست،بخواب این خواب پایانی ست
تو می میری دل نازم ،رها خواهی شد از دنیا
به آرامی برو قلبم،بدان این قصه رویا نیس

لیله الرغایب

باز پنجره های ملکوت به بهانه ی دیگر گشوده شد

و چه عاشقانه می سراید : این الرجبیون ؟

چه خدای عاشقی که گناه می خرد و بهشت می فروشد و ناز بنده می کشد


امشب شب لیله الرغایبه شب برآورده شدن آرزوها.عزیزانم برای همتون بهترین آرزوها رو دارم

.

.

.

.

.

.

سلام  

میگم میدونید کی به اینترنت دسترسی داره و میتونه تو وبلاگ فعالیت کنه خبرشون کنید بیان یه حالی ازشون بپرسیم خوب دلم تنگه

عشق چیست؟

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است 

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهیات است

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن میسوزد

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست.

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم رباتی هست که قلب را به سوی خود می کشد.

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد.

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود.

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد میشود.

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر میگذارد

از خود عشق پرسیدم عشق چیست؟ گفت فقط یک نگاه

سیب

تو به من خندیدی و نمی‌دانستی 
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم 
باغبان از پی من تند دوید 
سیب را دست تو دید 
غضب آلود به من کرد
نگاه 
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک 
و تو رفتی و هنوز  
سالهاست که در گوش من آرام آرام 
خش خش گام تو تکرار کنان می‌دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

حمید مصدق ( خرداد ۱۳۴۳)

ماها نیازی به کتاب تعبیر خواب نداریم 

چون یا ترسامونو خواب میبینیم  

یا نداشته هامونو

خرمشهر را خدا آزاد کرد

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته

خونه یارانت پر ثمر گشته

امیدم گشته ناامید..........

خرمشهر را خدا آزاد کرد

فردا سالرزو آزاد سازی خرمشهره به یاد استاد عظیمی که برامون این سرودو سر کلاس گذاشت

قربون اشکاش برم یادتونه چقدر گریه کرد

به خدا اصلا تحمل دیدن اشکاشو نداشتم

راستی سوم خرداد تولد عموی خدابیامرزم هم هست پستمو خوندین برا شادی روحش فاتحه بدین ممنون عزیزانم

یاد حرفای عظیمی افتادم میگفت تا مظلومی نباشه ظالمی نیست، میگفت همیشه دنبال حقتون باشید و حقتون رو بگیرید من دوباری جلوش ایستادم که از حقم دفاع کنم نمره ام رو بگیرم ولی بی فایده بود خودتون که با اخلاقش آشنایی دارید

آیا می دانستید؟

آیا می دانستید که اولین استفاده از دستگاه فکس در سال ۱۸۴۳ انجام شد؟
آیا می دانستید
که مقاومت موش صحرایی در برابر بی آبی بیشتر از شتر است؟
آیا می دانستید
که جمعیت میمون های هند بالغ بر ۵۰ میلیون است؟

آیا می دانستید که اعصابی که در بدن شما وجود دارد به اندازه فاصله زمین تا ماه است؟
آیا می دانستید
که قلب انسان میتواند خون را ۱۰ متر به بیرون پرتاب کند؟

آیا می‌دانستید که یک ‌چهارم استخوانهای بدن افراد ، در پایشان قرار دارد؟
آیا می‌دانستید
که اثر لب و زبان هر کس ، مانند اثر انگشت او منحصربه‌فرد است!
آیا می دانستی
د که کرمهای ابریشم در پنجاه و شش روز ، هشتاد و شش هزار برابر خود غذا می‌خورند!

آیا میدانید در دنیا بیش از دو میلیارد نفر دسترسی به برق ندارند.

خر معلم

 

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد ومرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...
.
نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم:

 اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند

و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!