در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روییدند
سالیان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست میدیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاجها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تأمل کن
ریشههایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی
دوستی را نمیبرم از یاد
شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد
مهربانی به گوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد
کاج آسیب دیده ما هم
کم کمک پا گرفت و سالم شد
میوه کاجها فرو میریخت
دانهها ریشه میزدند آسان
ابر باران رساند و چندی بعد
ده ما نام یافت کاجستان
خیلی قشنگ بود عزیزم
یادش بخیر
قابل نداشت گلم
خیلی قشنگ بود واقعا مرسی عزیزم
خواهش میکنم عزیزکم
کاش فقط یه نسخه بود اونم این
خوب و بد با هم معنا پیدا میکنه گلم کاش دوتاشونو توی کتابه بودن!!
محبت نیروی اشنا ییست که همه اون رو میشناسند
خوش حال می شم به وبم سر بزنید
مرسی. باشه حتما