من در کشوری زندگی می کنم که
دویدن سهم کسانی است که هرگز نمی رسند و رسیدن سهم کسانی که هرگز نمی دوند
…ارزش مردگانش چندین برابر زندگانش است
در سرزمین من مردمانش با نفرت بیشتری به بوسیدن دو عاشق نگاه می کنند
تا صحنه ی اعدام یک انسان
در سرزمین من...
یه پرستار استرالیایی بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدمها مشترک بوده منتشرکرده:
اولین حسرت: کاش جراتاش رو داشتم اون جوری زندگی میکردم که میخواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن
حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمیکردم
حسرت سوم: کاش شجاعتاش رو داشتم که احساساتام رو به صدای بلند بگم
حسرت چهارم: کاش رابطههام رو با دوستام حفظ میکردم
حسرت پنجم: کاش شادتر میبودم
مگسی را کشتم ...
"حسین پناهی"
در زیباترین واژه٬ بر لبان آدمی واژه مادر است. زیباترین خطاب مادر جان است.
مادر واژه ایست سرشار از امید و عشق. واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان
بر می آید. مادر روزت مبارک...
حکایت وقت رسیدن مرگ...!
یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...
مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا ...
مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ... مرده گفت :
حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ... مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره...
توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ... مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت...
مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست ... و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...
مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت ...
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم ...!!!
مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت.
آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و همسرش در
ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید.
روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است.
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو
کره ها را به عنوان یک کیلویی به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیریم.
سلام
بچه ها دو مناسبت داریم یکی روز معلم ویکی روز مادر و دو مناسبت رو به همه معلم ها مون و همه مادرهامون تبریک میگم
روزی که اولین املاء رو گرفت فکر نمی کردم هنوز املاء زندگیمون ادامه داره کاش تلاش کنیم داخل املاء زندگیمون هم بیست بشیم و صد آفرین بگیریم
با نهایت تاسف درگذشت غم انگیز استاد گرانقدر، عزیز و فهیم علم اطلاعات و دانش شناسی دکتر عباس حری را به همه کتابداران تسلیت عرض می کنم........یادشان گرامی و روحشان شاد.....
گفتنی است، دکتر عباس حرّی در سال ۱۳۱۵، در مشهد و در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. در سال ۱۳۴۹ از دانشگاه مشهد در مقطع لیسانس رشته زبان و ادبیات انگلیسی، در سال ۱۳۵۲ از دانشگاه تهران در مقطع فوق لیسانس رشته کتابداری و در سال 1360 از دانشگاه کیس وسترن امریکا در مقطع دکترای کتابداری فارغ التحصیل شد.
عباس حری، استاد ممتاز رشته کتابداری و اطلاعرسانی، و از بنیانگزاران دورهی دکتری این رشته در ایران است. او مفهوم اطلاعشناسی را با رویکرد نوین برای نخستین بار در جهان مطرح کرد و مدیر مسئول نخستین مجلهی اطلاعشناسی جهان است. بیش از 150 مقاله و 14 کتاب تألیفی یا ترجمهای، سردبیری چند مجلهی تخصصی و اطلاع رسانی، سرویراستاری دایره المعارف کتابداری و اطلاعرسانی، ترجمهی بیش از 170 مقاله برای دانشنامهی جهان اسلام و همکاری در آمادهسازی فرهنگنامهی کودک و نوجوان، از مهمترین دستاوردهای علمی و فرهنگی اوست.
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران طی مراسمی در سال 1385 در هفتادمین سالروز تولد وی از ۴۰ سال تلاش و فعالیت علمی وی تجلیل به عمل آورد.
یک دانشجوی چینی عاشق یکی از دختران دانشگاهش می شودو دوست داشت عشق خود را به شیوه ی جدیدی بیان کند او به دخترانی که در آن خوابگاه دانشجویی به سر می بردند یک شکلات داد و از عده ای از آنها خواست تا رأس ساعت 8 شب چراغ اتاق خود را روشن و از بقیه خواست که چراغ اتاق را خاموش نگه دارند