جایی برای با هم بودن تا .... ابد

چند نفر بر اثر یک اتفاق در یک جا به اسم دانشگاه ۴ سال کنار هم لحظه های فراموش نشدنی ساختند و حالا اینجا تا ابد کنار هم میمونن

جایی برای با هم بودن تا .... ابد

چند نفر بر اثر یک اتفاق در یک جا به اسم دانشگاه ۴ سال کنار هم لحظه های فراموش نشدنی ساختند و حالا اینجا تا ابد کنار هم میمونن

وعده

سلام

دیروز فقط منو پدرم خونه بودیم از بیرون که برگشتم خونه نمی دونستم ناهار چی درست کنم کلی هم کار داشتم، تا اینکه آجیم تلفن زدو گفت: میخوام برم مدرسه علی رو میارم اونجا ماکارونی هم میارم برا ناهارتون

چقد خوشحال شدم انگار یه بار سنگین از رو دوشم برداشته شده. بعد از نیم ساعت چشم انتظاری تلفن زد و گفت که هوا گرمه علی رو نمیارم از ناهار هم حرفی نزد.

حالم گرفته شد ناخوداگاه این داستان به ذهنم اومد


" پادشاهای در یک شب زمستانی با یکی از نگهبانان خود روبرو شد و از او پرسید!

پادشاه: سردت نیست

نگهبان گفت: عادت دارم

پادشاه گفت: سفارش میکنم برایت لباس گرم بیاورند.

شاه فراموش کردو صبح جنازه نگهبان را پیدا کردندکه روی دیوار قصر نوشته بود:

به سرما عادت داشتم وعده لباس گرم مرا از پا در آورد. "


دوستان هر کی هر جوری دوست داره میتونه تعبیرش کنه

نظرات 3 + ارسال نظر
mojtaba سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:27 ب.ظ http://zekipedia.ir

انتظار = داغونی
لااقل واسه من اینجور صدق میکنه
ولی نظرات متفاوته

این یه داستان بود که هر کی هر جوری دوست داره میتونه تعبیرش کنه
البته بی ارتباط به انتخابات و وعده های نامزدها که محقق نمیشه و خیلی ها دلشون به وعده وعیدهای اون ها خوشه هم میشه ربطش داد

شادی چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:35 ب.ظ

آدم نباید وعده ای بده که نتونه عملی کنه شاید طرف کلی امید بسته باشه که نا امید بشه
آدما به امید زندن

حرفت حقه عزیزم

مریم جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:39 ق.ظ

کدوم مریم؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد