جایی برای با هم بودن تا  .... ابد

جایی برای با هم بودن تا .... ابد

چند نفر بر اثر یک اتفاق در یک جا به اسم دانشگاه ۴ سال کنار هم لحظه های فراموش نشدنی ساختند و حالا اینجا تا ابد کنار هم میمونن
جایی برای با هم بودن تا  .... ابد

جایی برای با هم بودن تا .... ابد

چند نفر بر اثر یک اتفاق در یک جا به اسم دانشگاه ۴ سال کنار هم لحظه های فراموش نشدنی ساختند و حالا اینجا تا ابد کنار هم میمونن

بد بخت ترین آدم دنیا

یه روز تصمیم گرفتم بخاطر مشکلاتم خودم رو از بالای ساختمان پرت کنم پایین ...
...........
..........
.........
........
.......
......
.....
....
...
..
.
طبقه دهم زوجی رو دیدم که به شدت با هم مشجاره می کردن...
 
 
 
طبقه نهم پیتر رو دیدم که مثل همیشه تنها بود و گریه می کرد
 
 
 
طبقه هشتم زنی رو دیدم که نامزدش با بهترین دوستش هم خواب شده بود
 
 
 
طبقه هفتم دختری رو  دیدم که قرص های ضد افسردگی روزانه اش رو می خورد
http://marshal-modern.ir/Archive/12220.aspx 
 
 
 
طبقه ششم شخص بیکاری رو دیدیم که هفت تا روزنامه خریده بود و نا امیدانه دنبال کار می گشت
http://marshal-modern.ir/Archive/12219.aspx 
 
 
 
طبقه پنجم آقایی رو دیدم که داشت لباس خانمومش رو می پوشید ؟؟
 
 
 
طبقه چهارم دوتا دوست صمیمی رو دیدم که سر شک کردن بهم داشتن دوا می کردن
 
 
 
 
طبقه سوم مرد پیری رو دیدم که امیدوارانه منتظر بود تا کسی زنگ خونه اش رو بزنه و به دیدنش بیاد
http://marshal-modern.ir/Archive/12226.aspx 
 
 
 
طبقه دوم لیلی همچنان غصه شوهر گم شده اش رو که از یک سال و نیم پیش ناپدید شده بود را می خورد  
 
 
 
قبل از اینکه خودم رو از ساختمان پرتاب کنم فکر می کردم من بد بخت ترین فرد دنیا هستم
 
 
بعد از اینکه تمام اینها رو دیدم به این موضوع فکر کردم که من اونقدر ها هم بد بخت نبودم
الان می دونم که هر کسی مشکلات و نگرانی های خودشو داره
 
ولی دیگه خیلی دیر شده ...  
 
 
همه اون آدم هایی که دیدیم الان دارند به من نگاه می کنند
 
 
و حتما پیش خودشون فکر می کنند که اونقدر ها هم بدبخت نیستنند

خوش تیپ من !

 

عاشقش شدم با این خنده قشنگش

بیمار خنده های توام بیشتر بخند

گذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
 
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
  فریدون مشیری

کنج ویرانه

به جغدی بلبلی گفتا تو در ویرانه جا داری

                                           من اندر بوستان بر شاخه سرو آشیان دارم

بگردان روی از این ویران بیا با من سوی بستان

                                      ببین چندین هزاران سرو و کاج و ارغوان دارم

جوابش داد ای بلبل تو را ارزانی آن گلشن

                                              مرا این بس که ویرانه، مأوی و مکان دارم

اگر ویرانه بد بودی چرا پس دختر زهرا

                              به ویران می نشستی که غمش آتش به جان دارم

 

ای بلبل! من هم مثل تو چمن نشین بودم می دانی کی ویرانه نشین شدم؟

 

گذشتم از گل احمر پس از مرگ علی اکبر

                                               به دل، داغ غم ناکامی آن نوجوان دارم

تو بر سر، شورش شمشاد و یاس و ارغوان داری

                                                 من اندر لانه دل، داغ عباس جوان دارم