.
.
.
هر چی ازش می پرسیدی در جوابت می گفت:
آره
مثلاً می گفتی: منو می شناسی؟
ﻣﺜﻼً ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯽ : ﻣَﻨﻮ ﻣﯽ ﺷﻨﺂﺳﯽ ؟
آره
می گفتی: اینجا خوبه برات، راحتی؟
آره
می گفتی: خوشحالی که اینجایی
آره
می گفتی: می خوای بریم بیرون یه دوری بزنیم، دلت وا شه؟
اینقد جیغ می کشید و داد و فریاد می کشید و میگفت
نه ! نه! نه!
بعداً دلیلش رو از پرستار آسایشگاه پرسیدم می گه؟
آخه با همین بهونه آوردنش سرای سالمندان این سوالو نباید می پرسیدی