می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
سلام
خدیجه جان خیلی زیبا بود الهی دل هیچکس رو چشم به راه نذار
الهی آمین
خیلی قشنگ بود مرسی
مرسی عزیزم
حالم بدههههههههههههههههههههههههههههه
آدم بدهههههههههههههههههههه
چرا حالت بدهههههههههههههههه
اصلا بهت نمیاد غمگین باشی
من شعر خیلی دوست دارمو هر شعری به دلم نمیشینه
انصافا شعر قشنگیه
درسته غمگینه اما قشنگه
خدا در کنار شادی، غم رو تو وجودمون گذاشته
همه هم شاد میشنو هم غمگین البته پسر خاله من انگار همیشه خنثی بود
آخه هیچ وقت نمیشد تشخیص داد خوشحالی یا ناراحت
سلام به قول یکی از شبکه های خبری تصویر گویاتر تز متن خبر
قابل شما رو نداشت دوست جون دزد دریایی من