جایی برای با هم بودن تا .... ابد

چند نفر بر اثر یک اتفاق در یک جا به اسم دانشگاه ۴ سال کنار هم لحظه های فراموش نشدنی ساختند و حالا اینجا تا ابد کنار هم میمونن

جایی برای با هم بودن تا .... ابد

چند نفر بر اثر یک اتفاق در یک جا به اسم دانشگاه ۴ سال کنار هم لحظه های فراموش نشدنی ساختند و حالا اینجا تا ابد کنار هم میمونن

هر چه کنی، به خود کنی

 

مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت.

آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و همسرش در

ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید.

روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.

هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است.

او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو

کره ها را به عنوان یک کیلویی به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیریم.

نظرات 2 + ارسال نظر
حسینی سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:30 ق.ظ

سلام
همه مطالب هایی که گذاشتی زیباست
تشکر

مرسی گلم

پتیت سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:54 ب.ظ http://www.abdolhoseinkalhori.blogsky.com/

آره داستان قشنگی بود قبلا شنیده بودم مرسی روژان بانو

خواهش عزیزم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد