جایی برای با هم بودن تا .... ابد

چند نفر بر اثر یک اتفاق در یک جا به اسم دانشگاه ۴ سال کنار هم لحظه های فراموش نشدنی ساختند و حالا اینجا تا ابد کنار هم میمونن

جایی برای با هم بودن تا .... ابد

چند نفر بر اثر یک اتفاق در یک جا به اسم دانشگاه ۴ سال کنار هم لحظه های فراموش نشدنی ساختند و حالا اینجا تا ابد کنار هم میمونن

آینه ی نگاه

چشمانم را همه می بینند  ،

ولی ...

فقط تویی که می توانی  رازشان   را  بخوانی

زیرا فقط برای تو  رازشان را می گویند  ؛

می دانی از کدام  راز سخن  می  گویم

********* 

اگه خواستم یه لیسانس دیگه بگیرم احتمال زیاد ادبیات می خونم 

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 ب.ظ

[:S031:]

الان با ادبیات موافقی یا از قطعه ی ادبی خوشت اومده؟

فرشید شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ب.ظ

چرا ادبیات نمیگم بده ولی یه چیز دیگه بهتره نه

آره . وکالت هم دوس دارم ولی استعدارم تو ادبیات هم زیاده هاااا

معصومه شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ب.ظ http://rahayiazbodanha.blogsky.com

سلام
نوشته هات رو خوندم...زیبا بود...من هم دغدغه ارشد دارم..چی کار کنم..؟
به منم سر بزن دوست من ..

حتما میام

مریم چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:43 ب.ظ http://www.setare16.blogfa.com

من به داشتن آبجیه مودب(ز لحاظ ادبیات دانی ها!)ی مثه تو افتخار میکنم
میدونم قربونت برم
فقط من میفهمم چشمات چی میگن
الانم دارن میگن گشنموونه

باز خود تحویلیت گل کرد؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد