امروز دوباره با سید دعوا کردم
آهنگ گذاشتن تو دانشکده با صدای بلند که بوی گل و سوسن و نسترن و مریم و نرگس و ... اومد پیش خودشونم نمیگن یکی از بلندگو ها دم در کتابخونس مردم هم مثل من دارن درس می خونن (؟) حالا که خودمونیم آهنگش مزاحم بود نمی ذاشت رو اس ام اسایی که می نوشتم تمرکز داشته باشم
منم پاشیدم بلند شدم رفتم دعوا که این چیه و یا صداشون کم کنید یا ترجیحاً ساکتش کنید و مردم تو کتابخونه درس می خونن و ... کاری کردم که از اینکه گفت مگه چشه پشیمون شد بعد هم وسط راهرو داد زد فلانی اون ضبط و خاموش کن
یادش بخیر یه بار دیگه هم تو کارگاه با سید دعوا شد بچه ها جدامون کردن
بیچاره از شانسش وقتی که من اعصابم خورده یا ناراحتم یا حال و حوصله ندارم کارمون به هم میفته و منم با دعوا با اون یکم اعصابمو راحت میکنم البته فقط یکم